×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

درود بر عشق

بفرما

نایت اسکین
 

داستان بسیار جالب و جدید

مزدا ۳۲۳ قرمز رنگ، تا به نزدیکی دختر جوان رسید به طور ناگهانی ترمز کرد . خودرو چند قدم جلوتر از دختر جوان از حرکت ایستاد ، اما راننده، خودرو را به عقب راند، تا جایی که پنجره جلو دقیقا روبروی دختر جوان قرار گرفت . این اولین خودرویی نبود که روبروی دختر توقف می کرد ، اما هریک از آنها با بی توجهی دختر جوان ، به راه خود ادامه می دادند . دختر جوان، مانتوی مشکی تنگی به تن کرده بود که چند انگشتی از یک پیراهن بلند تر بود . شلواری هم که تن دخترک بود ،همچون مانتویش مشکی بود و تنگ می نمود که آن هم کوتاه بود و تا چند سانتی پایین تر از زانو را می پوشاند . به نظر می آمد که شلوار به خودی خود کوتاه نیست و انتهای ساق آن به داخل تا شده . دختر جوان نتوانست اهمیتی به مزدای قرمز رنگ ندهد . سرش را به داخل پنجره خم کرد و به راننده گفت :� بفرمایید؟� . مزدا مسافری نداشت . راننده آن پسر جوان و خوش چهره ای بود که عینک دودی ظریفی به چشم داشت . پسر جوان بدون معطلی و با بیانی محترمانه گفت : � خوشحال میشم تا جایی برسونمتون�. دختر جوان گفت : � صادقیه میرما�. پسر جوان بی درنگ سرش را به نشانه تائید تکان داد و پاسخ داد : � حتماً، بفرمایید بالا �. دخترک با متعجب ساختن پسر جوان، صندلی عقب را برای نشستن انتخاب کرد .چند لحظه ای از حرکت خودرو نگذشته بود که دختر جوان ، در حالی که روسری کوچک و قرمز خود را عقب و جلو می کشید و موهای سرازیر شده در کنار صورتش را نظم می داد ،گفت :� توی ماشینت چیزی برای گوش کردن نیست � - البته . ادامه در لینک زیر پسر جوان ،سپس پخش خودرو را روشن کرد . صدای ترانه ای انگلیسی زبان به گوش رسید . از آینه به دختر جوان نگاهی انداخت و با همان لبخند ظریفش که از ابتدا بر لب داشت گفت :�کریس دبرگ هست ، حالا خوشتون نمیاد عوضش کنم �. دخترک با شنیدن حرف پسرجوان ،خنده تمسخر آمیزی سر داد . - ها ها ها ، این که اریک کلاپتون . نمیشنوی مگه ، انگلیسی می خونه . اصلا کجاش شبیه کریس دبرگ . - اِه ، من تا الان فکر می کردم کریس دبرگ . مثل اینکه خیلی خوب اینا رو می شناسید ها . دخترک ، قیافه ای به خود گرفت و ادامه داد:� اِی ، کمی � - پس کسی طرف حسابمه که خیلی موسیقی حالیشه . من موسیقی رو خیلی دوست دارم ، اما الان اونقدر مشغله ذهنی دارم که حال و حوصله موسیقی کار کردن رو ازم گرفته . دخترک لبخندی زیرکانه زد و با لحنی کش دار گفت:� ای بابا، بسوزه پدر عاشقی . چی شده ، راضی نمیشه ؟� - نه بابا، من تا حالا عاشق نشده ام . البته کسی رو پیدا نکرده ام که عاشقش بشم ، و اگرنه اگه مورد خوبی پیش بیاد ، از عاشقی هم بدم نمیاد . اصل قضیه اینه که، قبل از اینکه با ماشین بزنم بیرون و در خدمت شما باشم ، توی خونه با بابام دعوام شد . - آخی ، سرچی؟ لابد پول بهت نمی ده. - نه ، تنها چیزی که میده پول . مشکل اینجاست که فردا دارم می رم بروکسل، اونوقت این آقا گیر داده بمون توی شرکت کار داریم . با گفتن این جملات توسط پسر جوان ، دخترک، با اینکه سعی می کرد به چهره اش هویدا نشود ، اما کاملا چهره اش دگرگون شد و با لحنی کنجکاوانه پرسید: � اِه، بروکسل چی کار داری؟ � - دایی ام چند سالی هست که اونجاست . بعد از سه چهار ماه کار مداوم ، می خواستم برم اونجا یه استراحتی بکنم؟ دخترک بادی به غبغب انداخت و سریع پاسخ داد: - اتفاقا من هم یک هفته پیش از اسپانیا برگشتم. - اِه، شما هم اونجا فامیل دارید؟ کدوم شهر. - فامیل که نداریم ، برای تفریح رفته بودم ونیز. پسر جوان نیشخندی زد و گفت : اصلا ولش کن بابا ، اسم قشنگتون چیه؟ - من دایانا هستم. اسم تو چیه، چند سالته؟ چه کاره ای؟ - چه خبره؟ یکی یکی بپرسید، این جوری آدم هول میشه � اولاً این که اسم خیلی قشنگی دارید ، یکی از اون معدود اسم هایی که من عاشقشونم . اسم خودم سهیل ، ۲۵ سالمه و پیش بابام که کارگذار بورس کار می کنم . خوب حالا شما . دخترک با شنیدن این حرفهای سهیل ، چهره اش گلگون شد و به تشویش افتاد . - من که گفتم ، اسمم دایاناست . ۲۳ سالمه و کار هم نمی کنم . خونمون سمت الهیه است و الان هم محض تفریح دارم می رم صادقیه . تا حالا بوتیک های اونجا نرفته ام . با یکی از دوستام اونجا قرار گذاشته ام تا بوتیک هاش رو ببینیم و اگه چیز قشنگی هم بود بخریم . - همین چیزایی هم که الان پوشیده اید خیلی قشنگه ها. دایانا ، گره کوچک روسریش را باز کرد و بار دیگر گره کرد . سپس گفت: - اِی ، بد نیست . اما دیگه یک ماهی هست که خریدمشون . خیلی قدیمی شده اند � . ولش کن ، اصلا از خودت بگو ، گفتی موسیقی کار نکرده ای و دوست داری کار کنی ، آره؟ - چرا ، تا چند سال پیش یه مدتی پیانو کار می کردم. دخترک ، سعی می کرد دلبرانه سخن وری کند ، اما ناگهان به جوشش افتاد ، طوری که منقطع صحبت می کرد و کلمات را دستپاچه بیان می کرد. -ای وای، من عاشق پیانو ام . خیلی دوست دارم پیانو کار کنم ، یعنی یه مدتی هست که کلاسش رو می رم ، اما هنوز خیلی بلد نیستم . � اصلا اینجوری نمیشه، نگه دار بیام جلو بشینم راحت تر حرف بزنیم . سهیل ، بی ردنگ خودرو را متوقف کرد . دایانا هم سریع پیاده شد و به صندلی جلو رفت . -دایانا خانوم ، داریم می رسیما . - دایانا خانوم کیه؟ دایانا � . ولش کن ، فعلا عجله ندارم . بهتره چند دقیقه دیگه هم با هم باشیم . آخه من تازه تو رو پیدا کرده ام . تو که مخالفتی نداری ؟ - نه ، من که اومده بودم حالی عوض کنم . حالا هم کی بهتر از تو که حالم رو عوض کنه . فقط باید عرض کنم که الان ساعت نه و نیمه ، حواست باشه که دیرت نشه . دخترک با شنیدن صحبت های سهیل، وقتی متوجه ساعت شد، چهره اش رنجور شد و در حالی که لب خود رابا اضطراب می گزید ، گفت: -آره راست میگی � پس حداقل یه چند دقیقه ای ماشینت رو دور فلکه نگه دار ، باهات کار دارم . سهیل ، با قبول کردن حرفهای دایانا ، حوالی میدان که رسید ، خودرو را متوقف کرد . روی خود را به دخترک کرد و کمرش را به در تکیه داد . عینک دودی را از چشمانش برداشت .چهره ای نسبتا گیرا داشت . ته ریشی به صورتش بود و موهایی ژولیده داشت که تا گوشش را می پوشانید . پخش خودرو را خاموش کرد و سپس با همان لبخندی که بر لب داشت گفت : - بفرمایید. دیگر کاملا از ظاهر و طرز صحبت دخترک می شد پی به هیجانش برد. - موبایلت � شماره موبایلت رو بده، البته اگه ممکنه . پسر جوان لحظه ای فکر کرد و سپس گوشی همراه خود را از روی داشبورد- پشت فرمان برداشت . آن را به سمت دایانا دراز کرد. - بگیر ، زنگ بزن گوشی خودت که هم شماره تو روی موبایلم ثبت بشه و هم شماره من روی موبایل تو بیفته . فقط صبر کن روشنش کنم � اونقدر اعصابم خورد بود که گوشی رو خاموش کردم . دایانا ، به محض دیدن گوشی گران قیمت سهیل به وجد آمد . اما سریع شوق خود را کتمان کرد و فقط به گفتن�کوشی خوبی داری ها� قناعت کرد . - قابلت رو نداره . اتفاقا باید عوضش کنم ، خیلی یوغره. - خوب ، ممنون . فقط بگو کی می تونیم همدیگه رو دوباره ببینیم . - ببینم چی میشه . اگه فردا برم بروکسل که هیچ، اما اگه تهران بودم یه کاریش می کنم . اصلا بهم زنگ بزن . - باشه � پس من می رم .فعلا خداحافظ . - خوشحال شدم،�خداحافظ . � زنگ یادت نره . دختر جوان ، درحالی که احساس مسرت می کرد ، با گامهایی لرزان (از شوق) از خودرو خارج شد . هر چند قدمی که بر می داشت ،سرش را برمی گرداند و مزدا را نگاه می کرد و دستی برای سهیل تکان می داد . پس از دور شدن دایانا ، سهیل از داخل خودرو پیاده شد و طوری که دایانا متوجه نمی شد، او را تعقیب کرد . حوالی همان میدان بود که دایانا روی صندلی های یک ایستگاه اتوبوس نشست . سهیل ،دایانا دستش را به ساق شلوار خود انداخت و تایی که از داخل داده بود را باز کرد . شلواردیگر کوتاه نبود . از داخل کیفی که بر روی دوشش بود مقنعه ای بیرون آورد و در لحظه ای کوتاه آنرا سر کرد و از زیر مقنعه ، تکه پارچه ای که بر سرش بود ، بیرون کشید . از داخل همان کیف ، آینه کوچکی خارج کرد و با یک دستمال کوچک ، از آرایش غلیظی که روی صورتش بود کاست . موهای خرمایی رنگش را که روی صورتش سرازیر شده بود ، داخل مقنعه کرد و با آمدن اولین اتوبوس ، از محل خارج شد . سهیل در طول دیدن این صحنه ها ، همچنان لبخند بر لب داشت . با رفتن دایانا، سهیل به سمت مزدا حرکت کرد . به خودرو که نزدیک می شد زنگ موبایلی که همراهش بود ، به صدا در آمد. سهیل بلافاصله گوشه ای لابلای جمعیت در حال گذر ، خود را پنهان کرده بود و دایانا را نظاره می کرد . پاسخ داد: - بله؟ صدای خواهش های پسر جوانی از آنسوی گوشی آمد . - سلام ، آقا هر چی می خوایی از تو ماشین بردار ، فقط ماشین رو سالم بهم تحویل بده . تو رو خدا ، بگو کجاست بیام ببرم � - خوب بابا ، چه خبرته . تا تو باشی و در ماشینت رو برای آب هویج گرفتن باز نزاری � ببینم به پلیس هم زنگ زدی ؟ - نه ، به جون شما نه ، فقط تو رو خدا ماشین رو بده . - جون من قسم نخور ، من که می دونم زنگ زده ای �ولی عیبی نداره ، آدرس می دم بیا � فقط یه چیزی ، این یارویی که سی دیش توی ماشینت بود کی بود؟ - کی ؟ اون خارجیه ؟ � استینگ بود ، استینگ . - هه هه � یه چیز دیگه هم می پرسم و بعدش آدرس رو می دم ؛ ونیز توی اسپانیاست ؟ - ونیز؟ نه بابا، ونیز که توی ایتالیاست � آقا داری مسخره ام می کنی ، آدرس رو بده دیگه � - نه ، داشتم جدول حل می کردم . مزدای قرمزت ، ضلع جنوبی صادقیه پارک شده . گوشیت رو می زارم توی ماشین ، ماشین رو هم می بندم و سوییچ رو می اندازم توی سطل آشغالی که کنار ماشینته . راستی یه دایانا خانوم هم بهت زنگ می زنه ، یه دختر خوشگل،� برو حالش رو ببر ، برات مخ هم زدم ،� خداحافظ

 
 نایت اسکین
َشماره 3 رقمی من چنده

 

0 مرموز

1صبور

2مهربان

3بانمک

4 انق

5 بی خیال

6 خوش چهره

7 خوش تیپ

8 دوست داشتنی

9 مغرور

نایت اسکین
 

عشق مرده

نشسته بودم رو نیمکت پارک.منتظر بودم که بیاد واسه قرارمون.کلاغ ها جلوم اینور اونور میرفتن.هی میومدن نزدیکم و منم یه سنگ بهشون مینداختم که دور بشن و باز میومدن نزدیکم.ساعت از وقت قرارمون گذشت نمیدونم چرا دیر کرد.دیگه عصبانی شدم و پاشدم که برم.نزدیک خروجی پارک متوجه شدم دوان دوان داره میاد دنبالم.صدام میکرد ولی من توجه نمیکردم اعصابم داغون بود.

صدای نفسای نازنینشو میشنیدم که پشت سرم داشت میومد اما توجه نکردم باز رفتم طرف ماشین کلید بندازم که سوار شم...

ناگهان صدای ترمز ماشینی و شنیدم.

برگشتم دنیام سیاه شد..

نازنین من افتاده رو زمین سر و صورتش پر از خونه..

صدای نفس هاش دگه نمیاد.....

تو دستش یه بسته کادو شده بود که محکم گرفته بود..

حتی بعد از پایان نفس هاش..

چشمم به ساعتش افتاد...

ساعت ده و 5 دقیقه...

یه نگا به ساعت خودم کردم ساعت ده و 45 دقیقه..

یه نگاه هم به ساعت راننده ی بخت برگشته کردم..

ساعت ده و 5 دقیقه بود...

میبینین عشق قربانی لحظه های بی اوست

نایت اسکین

 

دختری به کوروش کبیر گفت:من عاشقت هستم....

 کوروش گفت:لیاقت شما برادرم است که از من

 زیباتر است و پشت سره شما ایستاده،دخترک

برگشت و دید کسی‌ نیست. کوروش گفت:اگر عاشق

 بودی پشت سرت را نگاه نمی‌کردی

نایت اسکین

تنها ترین غمگین

غمگین ترین تنها

تنها در میان تن ها

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

سهم من از زندگی هیچ بود...


دل به هرکس خوش نمودم پوچ بود...


رنج غربت به تن خسته نشست...


دردتنهایی عمرم را شکست...


روزگارم برخلاف ارزوهایم گذشت.










********************


نمی دانم چرا اينگونه است؟



                        وقتی نگاه عاشق کسی به توست


می بينی اما


                                        دلت بسته به مهر دیگری است

         بی اعتنا می گذری


                          و عاشقانه به کسی می نگری

                                                  که دلش پيش تو نيست...



تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك  بخش تصاوير زيباسازی  سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك  بخش تصاوير زيباسازی  سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
 
چرا همه اینگونه مرا نگاه میکنند؟


یعنی تنهایی اینگونه مرا عوض کرده؟


شاید هم بخاطر پیری چشمانم هست که از بس انتظار برگشتت را


کشید دیگر تاول زده اند..


باشد نیا...


من هم در میان خاک ها افتاده ام جز غم و باد کسی بمن سر

نمیزند...


نترس دیگر نیستم ..  میتوانی راحت بر سر مزارم بنشینی و


بگویی...


چه غریبانه رفت...



تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك  بخش تصاوير زيباسازی  سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك  بخش تصاوير زيباسازی  سری ششم www.pichak.net كليك كنيد



منتظر آلبوم جدید محسن چاووشی باشید...
برای حمایت از ای خواننده بزرگ میتونین این عکس و تو وبلاگتون
 قرار بدین.


تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك  بخش تصاوير زيباسازی  سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك  بخش تصاوير زيباسازی  سری ششم www.pichak.net كليك كنيد



  

چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهایی ست


ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشایی ست


در این دنیا که حتی ابر نمی‌گرید به حال ما


همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها


به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم


رفیقان یک به یک رفتند مرا با خود رها کردند


همه خود درد من بودند گمان کردم که همدردند



شگفتا از عزیزانی که هم آواز من بودند



به سوی اوج ویرانی پل پرواز من بودند



تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك  بخش تصاوير زيباسازی  سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك  بخش تصاوير زيباسازی  سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

مهربانم
دیگر نگران من نباش

این روزها تنهای تنهام

انگار تنهایی میخاهد مرا همبستر خویش سازد

همه نگاهشان را از من گرفته اند

حتی رفیقان هم از ترس نزدیک شدن به تنهایی مرا تنها گذاشته اند

دل خوش به محبت غریبه ای هستم

و فانوسی که گهگاه تو برایم روشن می کنی

بیاندیش به بادبادک های بر باد رفته
و کوکانی که پشت چراغ های قرمز
به جای بادبادک معصومیتشان را به باد می دهند

آرزویم این است... درمیان خاک ها بخوابم بی آنکه گلی بر روی سنگ قبرم باشد

نمیخاهد دلت برایم بسوزد تا شاخه گلی از میان باغچه چیده و بر روی مزارم بیاری

میخاهم روی مزارم خاکستر باشد...همین

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك  بخش تصاوير زيباسازی  سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك  بخش تصاوير زيباسازی  سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

ادامه مطلب...


برچسب‌ها: تنها در میان تن ها
[ جمعه بیست و هشتم بهمن 1390 ] [ 10:10 ] [ salar sline ] [ 986 نظر ]


فرشته کوچک

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك  بخش تصاوير زيباسازی  سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك  بخش تصاوير زيباسازی  سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

درِ مطب دکتر به شدت به صدا درآمد. دکتر گفت در را شکستی! بیا تو. در باز شد و دختر کوچولوی نه ساله ای که خیلی پریشان بود به طرف دکتر دوید و گفت : آقای دکتر! مادرم! مادرم! و در حالی که نفس نفس میزد ادامه داد : التماس میکنم با من بیایید، مادرم خیلی مریض است. دکتر گفت : باید مادرت را اینجا بیاوری، من برای ویزیت به خانه کسی نمیروم. دختر گفت : ولی دکتر، من نمیتوانم، اگر شما نیایید او میمیرد! و اشک از چشمانش سرازیر شد. دل دکتر به رحم آمد و تصمیم گرفت همراه او برود. دختر، دکتر را به طرف خانه راهنمایی کرد، جایی که مادر بیمارش در رختخواب افتاده بود. دکتر شروع کرد به معاینه و توانست با آمپول و قرص، تب او را پایین بیاورد و نجاتش دهد. او تمام شب را بر بالین زن ماند، تا صبح که علایم بهبودی در او دیده شد. زن به سختی چشمانش را باز کرد و از دکتر به خاطر کاری که کرده بود تشکرکرد. دکتر به او گفت : باید از دخترت تشکر کنی، اگر او نبود حتماً میمردی! مادر با تعجب گفت : ولی دکتر، دختر من سه سال است که از دنیا رفته! و به عکس بالای تختش اشاره کرد. پاهای دکتر از دیدن عکس روی دیوار سست شد. این همان دختر بود! یک فرشته کوچک و زیبا.....


پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون� بعد از یک ماه پسرک مرد� وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر

پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد� دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده� دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد� میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!




ادامه مطلب...

ادامه مطلب
[ یکشنبه بیست و سوم بهمن 1390 ] [ 20:6 ] [ salar sline ] [ 118 نظر ]


بهترین همدم غم عالم

سخت ترین دیدار.... دیدار اونی که به جای همه عشقی که بهش دادی یه قلب زخمی برات یادگار بذاره و تو نگاهش کنی و باز مثل روزه اول دلت بلرزه و حس کنی هنوزم دوستش داری .......بخوای همه تنهایی رو که به امید برگشت دوبارش تحمل کردی تو گوشش فریاد کنی اما حتی نتونی ........ به چشماش نگاه کنی که بفهمه با همه بدیهاش هنوزم با همه قلبت دوستش داری اما ببینی چشماش داد می زنه که دلش ماله یکی دیگس .... تمام روزهایی که تنها بود


تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك  بخش تصاوير زيباسازی  سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك  بخش تصاوير زيباسازی  سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

  بر مزارم بنويسيد كه آشفته دلي در اين وادي خاموش



 او زاده ي غم بود و ز غم هاي جهان گشت فراموش

ادامه مطلب...


برچسب‌ها: ولنتاین
ادامه مطلب
[ جمعه بیست و یکم بهمن 1390 ] [ 19:8 ] [ salar sline ] [ 61 نظر ]


داستانی جالب و کوتاه

آنقدر دلش شکسته بود که اشک توی چشماش همینطوری داشت حلقه میزد.

رفتم پیشش گفتم چی شده، با همون حالتی که روی چرخ دستی نشسته بود گفت دلم گرفته میگفت یه روز عاشق بوده، میگفت خیلی ها دوسش داشتن.

نمیتونست زیاد حرف بزنه آخه زبونش میگرفت شدیدن با همون لحن وقتی داشتم از پیشش میرفتم گفت تو رو خدا نرو وایسا یکم با من درد دل کن.

بغلش روی یه صندلی چوبی نشستم.

میگفت وقتی دم پنجره میشینه و گریه میکنه، همه بهش میگن دیوونه.

میگفت آخه تقصیر من شد که رفت ((یارش و میگفت)) همون که یه مدت بهش عشق می ورزید انگار چند سال بود ندیده بودش. وقتی گفتم الان کجاست؟

گفت نمیدونم ولی امیدوارم حالش خوب باشه.
میگفت وقتی که سالم بودم همه دورم میچرخیدن ولی الان یکی نیست یه سلام بهم بکنه.

میگفت اومد من و رو تخت بیمارستان دید وقتی دکترا بهش گفتن فلج شدم و دیگه مثل قبل نمیتونم حرف بزنم انگار دنیا رو، رو سرش خراب کردن برای اینکه من و با این حال و روز نبینه رفت، رفتش برای همیشه، الانم منتظرش هستم.

گریم گرفت نمیتونستم وایسم پهلوش رفتم � رفتم فقط یک چیز، فقط یک چیز و خوب فهمیدم آدما هیچ وقت یه آدم و به خاطر خودش نمی خوان �



تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك  بخش تصاوير زيباسازی  سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك  بخش تصاوير زيباسازی  سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

برچسب‌ها: داستان های غم انگیز و جالب
[ چهارشنبه دوازدهم بهمن 1390 ] [ 20:5 ] [ salar sline ] [ 61 نظر ]


عشق مرده

نشسته بودم رو نیمکت پارک.منتظر بودم که بیاد واسه قرارمون.کلاغ ها جلوم اینور اونور میرفتن.هی میومدن نزدیکم و منم یه سنگ بهشون مینداختم که دور بشن و باز میومدن نزدیکم.ساعت از وقت قرارمون گذشت نمیدونم چرا دیر کرد.دیگه عصبانی شدم و پاشدم که برم.نزدیک خروجی پارک متوجه شدم دوان دوان داره میاد دنبالم.صدام میکرد ولی من توجه نمیکردم اعصابم داغون بود.

صدای نفسای نازنینشو میشنیدم که پشت سرم داشت میومد اما توجه نکردم باز رفتم طرف ماشین کلید بندازم که سوار شم...

ناگهان صدای ترمز ماشینی و شنیدم.

برگشتم دنیام سیاه شد..

نازنین من افتاده رو زمین سر و صورتش پر از خونه..

صدای نفس هاش دگه نمیاد.....

تو دستش یه بسته کادو شده بود که محکم گرفته بود..

حتی بعد از پایان نفس هاش..

چشمم به ساعتش افتاد...

ساعت ده و 5 دقیقه...

یه نگا به ساعت خودم کردم ساعت ده و 45 دقیقه..

یه نگاه هم به ساعت راننده ی بخت برگشته کردم..

ساعت ده و 5 دقیقه بود...

میبینین عشق قربانی لحظه های بی اوست


برچسب‌ها: عشق مرده
[ دوشنبه دهم بهمن 1390 ] [ 17:13 ] [ salar sline ] [ 35 نظر ]


دل تیکه پاره

آهنگ دل تیکه پاره از سالار که یکم ضعیف تر از همه است و میکس نخورده

تاریخ اجرا:12/5/89

خواننده رپ:سالار&یاشار

تکست:سالار&یاشار


برای دانلود کلیک کنید


برچسب‌ها: آهنگ دل تیکه پاره از سالار سالار اس لاین با دله ت
ادامه مطلب
[ یکشنبه نهم بهمن 1390 ] [ 21:11 ] [ salar sline ] [ 27 نظر ]


تکست دیس لاو باحال

تکست های دیس لاو احساسی



4ورس که اگه نظراتونم بزارین ممنون میشم تا اگه


اشکالی داش یا بیت یا مصرع خوب داشتین بزارین برام


برای مشاهده ی تکست به ادامه مطلب بروید


برچسب‌ها: تکست های دیس لاو احساسی, تکست دیس لاو رپ, تکست رایگان دیس لاو, تکست غمگین رپ رایگان, تکست رپ رایگان
ادامه مطلب
[ چهارشنبه پنجم بهمن 1390 ] [ 20:33 ] [ salar sline ] [ 14 نظر ]


امتحان عشق

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك  بخش تصاوير زيباسازی  سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك  بخش تصاوير زيباسازی  سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

دختری به کوروش کبیر گفت:من عاشقت هستم....


 کوروش گفت:لیاقت شما برادرم است که از من


 زیباتر است و پشت سره شما ایستاده،دخترک


برگشت و دید کسی‌ نیست. کوروش گفت:اگر عاشق


 بودی پشت سرت را نگاه نمی‌کردی


تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك  بخش تصاوير زيباسازی  سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك  بخش تصاوير زيباسازی  سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

برچسب‌ها: امتحان عشق
[ دوشنبه سوم بهمن 1390 ] [ 13:55 ] [ salar sline ] [ 15 نظر ]


عشق دروغ

دختري بود نابينا
که از خودش تنفر داشت
که از تمام دنيا تنفر داشت
و فقط يکنفر را دوست داشت
دلداده اش را
و با او چنين گفته بود
� اگر روزي قادر به ديدن باشم
حتي اگر فقط براي يک لحظه بتوانم دنيا را ببينم
عروس **** گاه تو خواهم شد �

***
و چنين شد که آمد آن روزي
که يک نفر پيدا شد
که حاضر شود چشمهاي خودش را به دختر نابينا بدهد
و دختر آسمان را ديد و زمين را
رودخانه ها و درختها را
آدميان و پرنده ها را
و نفرت از روانش رخت بر بست

***
دلداده به ديدنش آمد
و ياد آورد وعده ديرينش شد :
� بيا و با من عروسي کن
ببين که سالهاي سال منتظرت مانده ام �

***
دختر برخود بلرزيد

و به زمزمه با خود گفت :

� اين چه بخت شومي است که مرا رها نمي کند ؟ �

دلداده اش هم نابينا بود

و دختر قاطعانه جواب داد:

قادر به همسري با او نيست

***
دلداده رو به ديگر سو کرد
که دختر اشکهايش را نبيند
و در حالي که از او دور مي شد گفت

پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشي �



برچسب‌ها: عشق دروغ
[ دوشنبه سوم بهمن 1390 ] [ 13:54 ] [ salar sline ] [ 13 نظر ]


قلب هدیه

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك  بخش تصاوير زيباسازی  سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك  بخش تصاوير زيباسازی  سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم

تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت: میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی�شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید�

چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:

سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری کهقلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)

قلب

دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم...

چهارشنبه 17 اسفند 1390 - 12:55:30 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
آمار وبلاگ

9576 بازدید

8 بازدید امروز

1 بازدید دیروز

18 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements